خلاقیت قابلیتی است که در همگان وجود دارد اما نیازمند پرورش و تقویت میباشد تا به سر حدشکوفایی برسد. فرد خلاق کسی است که از ذهنی جستجوگر و آفریننده برخوردار باشد. خلاقیت برآیند فرآیندهای ذهنی و شخصیتی فرد بوده و به تولیدات و آثاری منجر می شود که نو و بدیع بوده، خاصیتی متکامل داشته و با واقعیتها، منطبق بوده و در غایت به سود جامعه بشری هستند. اساساً پرورش عنصر انگیزشی خلاقیت باید در بستر خانواده صورت گیرد، زیرا مستعدترین محیط برای شکل دهی آن محیط کلامی و نظام تربیتی و رفتاری خانواده است. کودک و نوجوان اوقات زیادی را در خانواده سپری میکنند، بنابراین این طبیعی است که بیشترین تاثیر را نیز از آن بپذیرند.
احساسِ گناهِ کودک فرصتی است برای آموختن مسؤولیتپذیری و دانستن پیامدهای رفتارش. واکنش والدین نسبت به خطای کودک میتواند تاثیر عظیمی بر تقویت ( یا تضعیف) وجدان کودک، قابلیت یادگیری درست و نادرست، و سطح علاقه به اجتماع و مسؤولیتپذیری او دارد. کودکانی که اجازه مییابند احساسات خود را درک و احساس کنند و والدینشان به آنها کمک میکنند که احساساتشان را بشناسند و از آنها درس بگیرند؛ در حال آموختن مهارت برخورد به روش مسؤولانه با مسائل زندگی هستند. در صورتی که احساسات بچهها سرکوب شود آنها با سوءرفتار در اشکال گوناگون احساس خود را بیان میکنند.
بچهها مدتها قبل از پاگذاشتن به دوران بزرگسالی فشار روانی را تجربه میکنند. برخی کودکان مجبورند با مشکلاتی چون کشمکشهای خانوادگی، طلاق، تغییرات دائمی مدرسه، همسایهها، توافقات مراقبت از کودک، فشار گروههای همسال و بعضی وقتها حتی با خشونت در خانواده یا جامعهشان دست و پنجه نرم کنند. بیشتر والدین کودکان نوپا آرزو می کنند که کودکشان بتواند تنهایی خودش را سرگرم کند. این خواسته والدین منطقی است، چون کودک نوپا می تواند اسباب بازی ها را بر دارد، با آن ها بازی کند، دنبال توپ بدود و کتاب ورق بزند. نوپاها آموخته اند که می توانند خودشان کارهایی انجام دهند و اتفاقاً اغلب هم در انجام کارها توسط خودشان پافشاری و سماجت به خرج می دهند.